یادایام

روزمرگی های ماندگار امین جوانشیر

روزمرگی های ماندگار امین جوانشیر

سلام.
هیچ حرفی برای گفتن نیست؛
جز اینکه..
مینویسم تا بماند.

آخرین مطالب
  • ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۶ شله*
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۸:۰۵۲۷
اسفند

سال 94 هم با تمام غم‌ها و شادی‌هاش، آخرین نفس‌هایش را می‌کشد و پایانی می‌شود بر شروع سالی جدید به نام 95. به مانند همه بنده‌های خدا، آرزوها و اهداف و برنامه‌هایی داشتم که به بعضی‌شان رسیدم و به بعضی دیگر، نه. اما در عوض دست تقدیر و روزگار چیزهای دیگری بجایش برایم به ارمغان آورد و گاهی هم دنیا را مطابق میلم ورق نمی‌زد. در هر حال برای سالی جدید، لازم است در کنار اهداف و برنامه‌های جدید، دستی هم بر سر آن‌هایی که به سرانجام نرسیدند بکشیم و آپدیتشان کنیم و با عزمی راسخ‌تر، با توکل به خداوند در مسیر رو به جلو حرکت کنیم. و البته از شکست‌ها و غم‌های پشت‌سر گذاشته هم درس عبرت بیاموزیم و شکرگذار خداوند باشیم..

این‌ها تنها بخشی از آن چیزی است که در سال 94 برای من اتفاق افتاد ...

امین جوانشیر
۱۳:۵۵۱۸
اسفند

سال‌ها پیش با خودم میگفتم حتا اگه رتبه یک کنکور رو هم میاوردم، انتخابم دانشگاه فردوسی بود.

یعنی اینقدر به موندن در مشهد وابسته بودم.

تازه اصلا هم از تهران خوشم نمیومد؛ به خاطر جوّوووِششش...

ولی حالا ...

از تهران یه پیشنهاد کار بهم شد

مهم نیست که رفتنم درست بشه یا نه

مهم اینه که گفتم حاضرم بیام ...

دلم میخواد قید همه چی رو بزنم..  :(


امین جوانشیر
۲۲:۳۳۱۷
اسفند


ما ز یاران چشم یاری داشتیم ..

خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم ..

--------------------------------------

ما بد، نامرد، نالوتی ...

اصلا تقصیر من..

از من انتظاری نیست

ولی من از شماها انتظاری بیشتر از این داشتم ...

-------------------------------------

ولی عیب نداره

تا همینجاشم ازتون ممنونم ..  )':

امین جوانشیر
۲۱:۱۵۲۱
بهمن


امیرحسین مدرس، مصطفی صابر خراسانی و شهید آوینی. اینها کسانی هستند که دیگران میگویند: «تو شبیه اینهایی..!!»

مدرس و صابر خراسانی از حیث ظاهر و آوینی باطن. اتفاقا همین شاید یک ماه پیش بود که بعد از جلسه ای استاد صابر خراسانی ایستاده بود و با علاقه مندان به شعر گفت و شنود میکرد و من نیز برای انجام کارهایی در همانجا مشغول رفت و آمد بودم و گاهی منتظر. و چند باری متوجه نگاه خاص استاد شدم که لابلای حرف ها، به جنابتان خیره میشد. شاید او هم مثل بعضی ها با خودش میگفت: «تو چقدر شبیه منی..!!»

خود نظری در این باب ندارم و همین به که نداشته باشم. اما آنچه میخواهم پیرامون آن سخن بگویم وجه تشابهی است با شهید بزرگوار، آوینی- که تنها به خاطر اهل قلم و رسانه بودنم بعضی بر زبان جاری می سازند.

در نگاه کل، حرفشان درست. قبول؛ اما در جزئیات نه. شکست نفسی نیست که بگویم: «من کجا و او کجا..» واقعیتی است بس اساسی. تنها مدت کوتاهی است که خوانش کتاب هایش را شروع کرده ام، و در همین اندک مطالعات، در عین هم جهتی برخی افکار که مایه مباهات است، از تفاوت های اساسی فهمی و درکی نمیتوانم غافل بمانم. هنوز حتا فهمیدن برخی که نه، بیشتر حرف هایش سخت است و دشوار. و آنچه ما میفهمیم تنها نمی است از دریای اندیشه های آوینی.

و این یعنی تفاوت بنیادی و نه شباهت که تا شبیه شدن راه درازی است. و البته راهی است که باید برویم..

امین جوانشیر
۱۶:۱۹۰۸
بهمن


امتحان داشتیم؛ ساعت 6

ساعت 4 شروع کردم به خوندن :)))

تا یه ربع به 6

وسطشم یه چرتی زدم

یعنی چسبیدها... :)

6:10 دقیقه هم رسیدم سر جلسه

یه سوالشو بلد نبودم

به استاد گفتم: "استاد از سوال 8 منظور خاصی داشتید!؟!؟!؟"  :)

برگشت بهم گفت: "از همه سوالا منظور خاصی داشتم.."

...................

چند دقیقه گذشت

یه دفعه زد زیر خنده

گفت: "خندم گرفته میگه منظور خاصی داشتید..!!؟؟"   :)))


امین جوانشیر
۰۰:۱۱۲۲
دی

پس از مدت‌ها پیامکی از طرف سید داوود آمده بود و جویای احوالم شده بود. جوابش را موکول کردم به بعد. اما ساعاتی نگذشته بود که این بار صدای زنگ گوشی و نمایش نامش بر روی صفحه آن، تعجبم را برانگیخت. قضیه باید فراتر از یک احوال پرسی ساده می‌بود.

جدای از احوالات، داوود تقاضای دیدار حضوری داشت. بین صحبت‌ها خبر دوربین خریدنم را که دادم، بهانه شیرینی خریدن هم دستش آمد. از همان شیرینی‌هایی که وقتی دوستانمان چیز جدیدی میخرند باید بدهند. از همان‌هایی که ده‌ها هزار تومان برای شیرینی دهنده آب میخورد. حتا اگر دو نفر باشیم..

قرار شد فردا وقتمان را با هم هماهنگ کنیم.

8:30 شب، میدان جانباز.

مهربان شده بود. خیلی مهربان..

از آن دست آدم‌هایی است که وقتی خیلی مهربان می‌شوند و یا وقتی خیلی ناراحت، باید ازشان ترسید..

قبلا قضیه شیرینی دادن را رد کرده بودم. چون میخواستم با وسیله جدیدی که قرار است بخرم یکجا شیرینی بدهم. اما زمانی که داوود گفت: «بریم شام بخوریم» نتوانستم بگویم نه. با سابقه‌ای که از او داشتم، آمادگی ضمنی برای پذیرش پیشنهادش وجود داشت.

***

مقصدمان پیتزا شوپه بود اصلا این داوود حتما باید هرجا تابحال نرفته، ما را ببرد و هر غذایی هم تابحال مزه‌اش را نچشیده، بچشد. پیشنهادش غذایی امریکایی بود. امریکن نمیدونم چی چی .. از همون اسم‌های اجغ وجغی که روی فست فودها زیاد میگذارند.. و البته خیلی‌ها هم برای کلاسش اول سفارش میدهند و بعد پوزش را ..

غذایی سه نفره و به مبلغ 32 هزار تومان. سه نفر بودیم و یکی از دوستانمان هم همراهمان.

هرچقدر برگه سفارش را بالا و پایین کردم چیز مناسب تری پیدا نکردم. بحساب مراعات حالمان را هم کرده بود. خواستم کیف پولم را از داخل کیف دستی‌ام بردارم و برای سفارش بروم که هر چه بالا و پایین کردم، کیف پولی در کار نبود. کیف پولم را داخل ماشین جا گذاشته بودم...

و این شد که شدیم مهمان سید داوود عزیز و او شد پرداخت کننده فاکتور شام آن شب.

وقتی پیامک برداشتی از حسابش را میدید، چهره‌اش دیدن داشت.

ناقابل؛ با مخلفاتش 48500 تومان.

امین جوانشیر
۲۱:۳۵۰۲
دی

اتاقی در آپارتمان جیم. فضایی کاملا روشن و تماما سفید، به همراه دکوری زیبا و امروزی و جوان پسند. به جز صندلی ها که رنگ قهوه‌ای‌اش با سفیدی همه چیز اینجا تضاد خوبی ایجاد کرده، رنگ فیروزه‌ای پارچه روی میز درون اتاق هم زیبایی و هماهنگی خاصی بین رنگ ها ایجاد کرده بود.

مجله همشهری جوان و نشریه جیم لوله شده در لیوان بزرگ سفالی، گلدان های رنگی فیروزه ای، صورتی و قهوه ای مایل به نارنجی، کتاب‌های چیده شده روی تاقچه‌ها و روی میز،با جلدهای رنگی متنوع و جلوه کننده در محیط سفید اتاق، همه و همه فضا را زیبا، لطیف، ادبیاتی و البته کمی هم دخترانه کرده بود.

تنها مانیتور و کیس گوشه‌ی اتاق بود که بدجور فضای بصری اتاق را به هم ریخته بود. آن هم با رنگ بندی‌های خاکستری خنثی و مشکی با اجسام بدقواره.

با اینکه شاید یک لپ تاپ سونی صورتی دخترانه، یا یک وَیوی مشکی خوش‌قواره، بیشتر می‌توانست این ترکیب رنگی و چیدمانی را کامل کند، اما اینها هیچ ارتباطی با برگزاری جلسه افتتاحیه پاتوق جیم که همان موقع در حال برگزاری بود، ندارد.  :)

امین جوانشیر
۱۶:۳۹۰۳
آذر

کوله بارم را جمع میکنم. ذکرهای شور حسین هم فضای اتاقم را پر کرده است. دقیقا همان حال و هوای قبل محرم است. اشتیاق رسیدن. آنجا محرم و اینجا.. کربلا..

اما تهِ تهِ تهِ دل، همان گرفتگی اول محرم هم هست. آنجا عزای محرم بود و اینجا عزای زیارت نرفته‌ها..

باید مثل زیارت خواسته اما نرفته ها باشی تا بفهمی.

آنها غبطه ما را میخورند و ما غبطه آنها

حال خوشی است حال زیارت نرفته‌ها..

بهتر از حتا، حال زیارت رفته‌ها..

هزار مرتبه شکر خدا که هست مشهد در انحصار زیارت نرفته‌ها

باب الحسین قسمت ماها که میرویم باب الرضا قرار زیارت نرفته‌ها

توی حال خوشتون ما رو هم دعا کنید..


پ ن:

سال گذشته حاج آقای پناهیان تعریف میکرد میخواسته بره کربلا. کار گره میخوره و نمیتونه بره و شب جمعه کربلا باشه. با اون حال میگه: "کاش امشب کربلا بودیم.."

فرداش یکی از رفقاش زنگ میزنه و میگه که خواب دیده شما رو توی کربلا

بعد حاج آقای پناهیان میگفت: "کاش هر شب جمعه آرزو میکردیم و میگفتیم کاش کربلا بودیم.."


امین جوانشیر
۱۷:۵۰۰۲
آذر

گزارشی از آثار و برکات پیاده روی اربعین

قدم به قدم برکت

درست از نیمه ماه محرم که می گذریم، فکر و خیال عاشقان اباعبدلله تنها یک چیز می شود؛ اربعین و کربلا.

عده ای در تدارک روادید و گذرنامه و عده ای هم در تدارک پذیرایی از زائران پیاده. کوچک و بزرگ و زن و مرد هم نمی شناسد. قطره قطره جمع می شوند و وانگهی به اقیانوسی با بیش از 20 میلیون زائر تبدیل می شوند. آنهایی که رفته اند می گویند از هر قوم و ملیتی، از اروپا گرفته تا افریقا و شرق آسیا، میتوان زائر پیدا کرد. همه می آیند تا خودشان را همراه با قافله زینب (ع) به کربلا برسانند. تمام سختی ها و دشواری ها و خطرات به جان خریده می شود. اما  گذشته از این، بزرگترین تجمع انسانی دنیا، بدون شک می تواند آثار و برکات بسیاری هم برای شیعیان به همراه داشته باشد.

اربعین مانور روز ظهور است

سید داوود یکی از افرادی است که سال گذشته عاشورا و اربعین زائر کربلا بوده است. او امسال نیز در تدارک سفر کربلاست. مدیرعامل شرکتی کامپیوتری است، اما بعدازظهرها تمام وقتش را برای فراهم آوردن شرایط سفر برای خود و دوستانش در نظر گرفته است. آنچه در اربعین اتفاق می افتد را باور کردنی نمی داند و اعتقاد دارد آدم باید برود و ببیند تا باور کند. او درباره آثار و برکات پیاده روی و زیارت اربعین می گوید:"گردهمایی بیش از 20 میلیون شیعه در اربعین حسینی، به نوعی نمایانگر مانور ظهور است که شیعیان جمع می شوند و به ندای امام عصر (عج) لبیک می گویند."

از برکت امام حسین (ع)، چیزی کم نمی آید

پیش از این تصور می کردم پیاده روی اربعین تنها چند سال است که به این شکل انجام می شود. اما صحبت با جمعه عبدلله نظرم را عوض می کند. او که 57 ساله و اهل بغداد است می گوید حتی در زمان صدام هم پیاده به کربلا رفته است:"در زمان صدام کسی اجازه پیاده روی برای اربعین به کربلا را

امین جوانشیر
۱۵:۳۹۰۱
آذر

همه فصل های خدا زیباست. حتا..

حتا پاییزش با آن بادهای خشک کننده و نابود کننده اش

اصلا مگر میشود خداوند زشت هم بیافریند!؟

آنهایی که زیبایی های پاییز را ندیده اند، شاید نفهمند که چه میگویم

یک صبح سرد پاییزی، هوای نمناک نشأت گرفته از باران شب گذشته، خاک مرطوب شده که گه‌گاه رطوبت ناخوشایندش را میتوان حس کرد، سبزی و زردی برگهای درختان سر به فلک کشیده، در کنار درختان لخت شده از برگ درختان، همان تک دانه پرندگان آوازخوان و پرنده به شاخ و برگ درختان، خلوتی ناشی از نبود آدم‌ها، خش‌خش برگهای زرد و خشکیده، زیر پاهایت که با بازی پاهای تو صدایشان بیشتر میشود، صدای پای آب که با آمدنش موسیقی زمینه خش‌خش برگهاست..

و یک نوشیدنی داغ ...

این‌ها زیبایی هایی است که فقط در پاییز میتوان حسش کرد..

براستی که پاییز زیباست..

امین جوانشیر