کوله بارم را جمع میکنم. ذکرهای شور حسین هم فضای اتاقم را پر کرده است. دقیقا همان حال و هوای قبل محرم است. اشتیاق رسیدن. آنجا محرم و اینجا.. کربلا..
اما تهِ تهِ تهِ دل، همان گرفتگی اول محرم هم هست. آنجا عزای محرم بود و اینجا عزای زیارت نرفتهها..
باید مثل زیارت خواسته اما نرفته ها باشی تا بفهمی.
آنها غبطه ما را میخورند و ما غبطه آنها
حال خوشی است حال زیارت نرفتهها..
بهتر از حتا، حال زیارت رفتهها..
هزار مرتبه شکر خدا که هست مشهد در انحصار زیارت نرفتهها
باب الحسین قسمت ماها که میرویم باب الرضا قرار زیارت نرفتهها
توی حال خوشتون ما رو هم دعا کنید..
پ ن:
سال گذشته حاج آقای پناهیان تعریف میکرد میخواسته بره کربلا. کار گره میخوره و نمیتونه بره و شب جمعه کربلا باشه. با اون حال میگه: "کاش امشب کربلا بودیم.."
فرداش یکی از رفقاش زنگ میزنه و میگه که خواب دیده شما رو توی کربلا
بعد حاج آقای پناهیان میگفت: "کاش هر شب جمعه آرزو میکردیم و میگفتیم کاش کربلا بودیم.."