مدتی است درگیر پروژه برنامه رادیویی شهید آقاسیزاده ام. به سفارش کنگره شهدای دانشجو. آنقدر بار مالی برایمان ندارد. آنقدر که حساب کتابها میگوید شاید چیزی برای خودم نماند..
با این حال آنچه برایم مهم است، کاری متنوع و باکیفیت بالاست که زمینهای برای کارهای بعدی شود. از این رو سر کیسه را شل کردهام و دل را زدهام به دریا. سفارش تیتراژ اختصاصی دادهام و با یک گزارشگر حرفهای رادیو برای گزارشهایم صحبت کردهام.
با کسی که اعتقادی ندارد، کاری ندارم، ولی دارم عنایت شهید را حس میکنم.
برای این دو قسمت که هزینه کمی هم ندارد، هیچ کدام از طرفین هزینهای طلب نکردهاند.
حرف از «مگه داریم!؟ و مگه میشه!؟» دیگر نیست. چون شده است، پس داریم. هنوز هستند آدمهایی که وقتی اسم شهید میآید، پول برایشان رنگ میبازد..
هنوز داریم..
* وقتی با احمد، دوستم که آهنگ سازه صحبت کردم، گفت کار رو انجام میده. چون برای شهیده مبلغ معین نمیکنه. اگه دادیم خوشحال میشه و اگه ندادیم اشکالی نداره.
* وقتی با خانم اکبری که گزارشگر رادیوست صحبت کردم، او هم مبلغ معین نکرد. یعنی اصلا پول نخواست. البته دلیلش همش به خاطر شهید شاید نبود، ولی نخواست دیگه..