سرمست دنیا
مدتها بود نهجالبلاغه را ورق نزده بودم.
امشب خواندم..
فقط یک صفحه؛
همان یک صفحه هم کافی بود برای درگیری ذهن.
اصلش هم همین است؛ تا نفهمیدی، سراغ بعدی نروی..
-----------------
به این فکر میکنم که هر چیزی می و باده ای دارد برای مست شدن. و همچنین دنیا هم.
یک دنیاست و آرزوهایش. یک دنیاست و خواستنیهایش؛ یک دنیاست و شادیهای بی حدّش..
شادیهای رسیدن به آرزوها و خواستنیهایش
و این همان می و باده دنیاست..
آدمی را بدجور مست میکند.
آنقدر که هیچ نمیفهمد. یا شاید حواسش نیست؛ که اینجا، دنیاست..
اینجا خانه نابود شدن است
اینجا جای رنج بردن و عبرت گرفتن است
اینجا نعمتهایش یک آن دگرگون میشود و بلاهایش ناگهان نازل میشود
اینجا شادیهایش فریبنده است
سیراب شدنش تشنگی زاست و مرگش، ناگهانیتر..
اینجا آدمها نزدیکاند به مردگان و مردگان دورند از آدمیان
اینجا دنیاست..
سرمست دنیا که باشی، اینها را نمیفهمی..
پینوشت: هر چیزی به اندازه اش؛ هم شادیها و هم آرزوها. تعادلش خوب است.
تا آنجا که آدمی را سرمست نکرده باشد..